عبدالحق بیتاب (4)
عبدالحق بیتاب (4)
ملک الشعرا صوفی عبدالحق بیتاب فرزند عبدالاحد عطار در سال 1265 ه . ش درکابل دیده به هستی گشود. دانش ادبی وعربی را نزد استادان مجرب زادگاهش فراگرفت. از سی سالگی وظیفة آموزگاری را در مدارس کابل به عهده گرفت. سپس به حیث استاد در دانشکدة ادبیات کابل به تدریس فنون ادبی، بدیع، معانی، عروض، دستور زبان و اصول تصوف پرداخت.او از سالکان و عرفای متصوف طریقة نقشبندی بود و درشعر از سبک هندی پیروی می نمود. شعر او از زبان ساده، روان، یکدست و آمیخته با ایهام و صنایع بدیعی برخوردار بود. قالب هایی چون قطعه، غزل، مخمس، قصیده ومسدس را طبع آزمایی کرده ولی در غزل توجه بیش تر نشان داده است. وی پنج سال از عمرش را صرف ترجمه وتفسیر قرآن کریم کرده و آثار فراوانی در باب فنوی ادبی ومبادی نحو عربی ومنطق نگاشته است. دیوان بیتاب درسال 1330 ه . ش درکابل به نشر رسیده است وخود درسال 1347 ه . ش دار دنیا را وداع گفت و به حق پیوست.
قطع الفت
گرچه بامن این زمان بسیار الفت می کنی
خوب می دانم که از روی سیاست می کنی
می دهی ما را نشان ای بی وفا وضع خنک
گر مجوشی با رقیبان فلاکت می کنی
می کنم کم التفاتی باز از وضع تو حس
می شود معلوم با من قطع الفت می کنی
اینقدر بامن نمی شاید که باشی بر خلاف
حاضرم حاضر اگر تکلیف خدمت می کنی
ملتفت شو اینقدر ناز وتغافل خوب نیست
دوستدارت را پیشیمان از محبت می کنی
صورت حال خودم را چون نمایم جالب است
چون نه مهمان می شوی ما را نه دعوت می کنی
گر به تشریفی شبی دربند منزل جان من
از همه تکلیف ها ما را که راحت می کنی
راست گو بامن عزیز من به وجدانت قسم
شیوة لشمی است یا ازدل محبت می کنی
دوش خواندم این غزل پیشش به من دلدار گفت
وه چه خوش "بیتابم" اظهار بلاغت می کنی